12, آوریل, 2008

“كانون انديشه جوان” در ادامه برگزاري سلسله همايش هاي “آنان كه مي انديشند” ،اين بار همایشی را پيرامون بررسي شخصيت، آراء، افكار و انديشه هاي سيدحسين نصر برگزار می کند. این همایش در روزهاي يكشنبه و دوشنبه 15 و 16 ارديبهشت ماه سال 1387 در تالار شهيد چمران دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران برگزار مي شود. می توانید مقالات خود را در این موضوعات برای دبیرخانۀ همایش ارسال کنید؛ ”نصر و دنياي متجدد”، “نصر، علم سنتي و علم مقدس”، “نصر و كثرت گرايي ديني” ، “نصر، روشنفكري و روشنفكران ديني”،”نصر و شريعت”، “نصر و وحدت اديان”، “نصر و حكمت خالده” و “نصر، تصوف و عقلانيت”.
پ.ن 1: علاقمندان به شركت در بخش مقالات حداكثر تا 30 فروردين ماه مهلت دارند آثار خود را مشتمل بر چكيده و اصل مقاله به همراه لوح فشرده حداكثر در 15 صفحه A4 به دبيرخانه همايش واقع در خيابان وصال شيرازي، كوچه بهنام، شماره 25 كانون انديشه جوان (دفتر انديشه شناسي) ارسال نمايند.
پ.ن 2: یعنی تا جمعۀ دیگه ، فکر می کنید برسید مقاله بدهید؟ : )
بعد التحریر : مهلت ارسال مقالات تمدید شد.
6, آوریل, 2008
سایت خبری -تحلیلی تابناک : نقل قول زير از «پيتر برگر»، جامعهشناس معروف آمريکايي است كه پس از ذکر آن تلاش خواهيم کرد در دو گام، دو ترجمه از اين مطلب ارايه دهيم تا فهم تحليل مورد نظر او آسانتر شود. برگر در کتاب «ساخت اجتماعي واقعيت» ميگويد:
تا زماني که بتوان تعاريف رقابتآميز از واقعيت را به منزله تعاريفي مختص بيگانگان و به همين لحاظ به منزله تعاريفي بيارتباط به خود، از صحنه عقل و جامعه کنار نهاد، داشتن روابط کاملاً دوستانه با اين بيگانگان امکانپذير است. دردسر زماني آغاز ميشود که ديوار «بيگانگي» فرو ريزد و قلمرو انحرافي به صورت سکونتگاه ممکن براي مردمان خودي درآيد. در آن مرحله، خبرگان سنتي احتمالاً به آتش و شمشير توسل ميجويند. (1)
گام نخست: ترجمه نظري
اگر بخواهيم متن بالا را سادهتر بيان کنيم، بايد بگوييم تا در جامعهاي مفروض يک نوع «سبک زندگي» – به معناي اعمش ـ حاکم باشد، مشکلي نيست. مرحله دوم، زماني است که سبک زندگي «بيگانه»اي در حدود دسترس اعضاي اين جامعه ظهور کند. در اينجا هم به احتمال زياد مشکلي پيش نخواهد آمد. سبک زندگي بيگانه، ميتواند به عنوان انحرافي بيدردسر تحمل شود.
مرحله سوم، زماني است که اين ديوار بيگانگي فرو ريزد؛ يعني سبک زندگي دوم به عنوان گزينهاي در معرض انتخاب مردم آن جامعه مطرح شود. زماني که آنها آن سبک زندگي را گزينهاي مشروع ببينند.اتفاق تعيينکنندهاي که در اينجا ميافتد، اين است که افراد ذينفع و نخبگان سبک زندگي اول و فرسوده در موضعي دفاعي قرار ميگيرند. آنها بايد از نظام انديشه و نهادهاي مرجع خود دفاع کنند. در هر حال راهكار، يکي از سطوح خشونت قلبي، کلامي و يا فيزيکي خواهد بود و اين بسته به شدت تهديد است.
گام دوم: ترجمه تاريخي
سرنوشت مسلمانان در اروپا هم مراحلي مشابه آنچه در بالا گفته شد را به خود ديده است. پيش از جنگهاي جهاني، اسلام و مسلمانان براي غرب چيزي جز يک بيگانه يا غريبه نبودند. بيگانگاني که تنها در روابط استعماري توجهي به آنها ميشد. مرحله دوم از پس جنگ جهاني دوم آغاز ميشود. کشورهاي اروپاي غربي با امواجي فزاينده از مهاجرت «جهان سوميها» و ـ البته به طور خاص ـ مسلمانان روبهرو ميشوند. اين مهاجران بيشتر به کشورهاي استعمارگر پناه بردند. اين بدان دليل بود که حضور مستمر استعمارگران در کشورهاي مبدأ باعث به وجود آمدن اقشار جديد و وابسته به آنها گشته بود. البته سطحي از توسعه ـ ناپايدار ـ نيز همراه با استعمار نصيب اين کشورها شده بود.اتوپياي کشور پيشرفته استعمارگر در ذهن انسان استعمارزده شرقي شکل گرفته بود. مثلاً الجزايريها به فرانسه، هنديها به انگلستان و ترکها به آلمان مهاجرت زيادي داشتند. اين مهاجران در حاشيه زندگي ميکردند و مدتها بيگانه به شمار ميرفتند. تا اينجاي کار باز مشکلي نيست، اما زماني که چندين نسل از حضور اين بيگانگان گذشت آنها کمکم راه خود را در کشور مقصد يافتند. زماني که مهاجران مدتها همسايه ساکنان قديميتر بودهاند، طبيعي است که «فرهنگ» آنها هم به عنوان گزينهاي مشروع در برابر شهروند اروپايي قرار بگيرد. نوعي تهاجم فرهنگي از سوي ساکنان جديد اين قاره به ديگر ساکنان آغاز شد. اينجاست که تقلاهاي نخبگان ذينفع نظام سابقاً مسلط آغاز ميشود. آنها تلاش ميکنند تا به هر نحو مسلمانان را به جايگاه «بيگانه» بازگردانند.
از مشاهده اين تلاشها ميتوان نتيجه گرفت که «سبک زندگي اسلامي»، براي شهروند اروپايي به عنوان گزينهاي مشروع مطرح شده است. مقاومتهاي پراکنده در برابر اين جريان، از سوي نخبگان مخالف، در هر شکل آن ـ توهين به مقدسات، وضع قوانين ضد حجاب و مانند اينها ـ طبيعي است. اما مسأله مهم اين است که بدنه اجتماع اين تغيير را ميپذيرد و ميخواهد پديده نوظهور اسلام اروپايي را بشناسد.«جان تولاچ»، جامعهشناس انگليسي که در جريان حوادث بمبگذاري سال 2005در لندن مجروح شده بود در پايان کتابي که درباره اين حوادث نگاشته بود، درنامهاي خطاب به اين حاشيهنشينان مينويسد:
«اکنون من با چند تصوير از تو مواجهم نه يک تصوير. ميدانم که تو اهل شنيدن بودي. ميخواهم باب گفتوگو را با تو را باز کنم و شايد با هزاران محمد صديق خان(2) ديگر که واجد ارزش براي گفتوگو شناخته نشدهاند… (3)
________________________
1. برگر، پيتر و لاکمن، توماس، ساخت اجتماعي واقعيت: رسالهاي در جامعهشناسي شناخت، ترجمه فريبرز مجيدي، تهران: مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، 1375. ص 167.
2. محمد صديق خان، بمبگذار حوادث مذکور در لندن است که مقيم شهر ليدز بود.
3. به نقل از: http://shbesf.persianblog.ir/post/23
_______________________
متشکر از میلاد خان و آقا رضا که این وبلاگ را به اولین بازی وبلاگی عمرش دعوت کردند! اما نمی خواهم در این بازی شرکت کنم ،چون فکر می کنم ارزش” آرزوی محال” به مخفی بودنش است. جار زدن آرزوی محال مثل دادن کلید طلایی “باغ مخفی” به شهرداری است تا با تغییر کابری آن را به “پارک عمومی” تبدیل کند.
1, آوریل, 2008
یا : اسماعیل؛ مردی که عصبانی نمی شود !

دلم می خواست یک روز مهم از اسماعیل بنویسم. مثلاً روز ازدواجش یا روز کسب یک افتخار علمی دیگر – علاوه بر آنها که اکنون دارد.اما بهتر دیدم که اولین پست امسالم را درباره اش بنویسم. سال گذشته اسماعیل ازدواج کرد. اسماعیل از جملۀ بهترین دوستانم است. از بچه های دبیرستان فرهنگ ! یک سال از من بالاتر بود ،در دانشگاه با هم آشنا شدیم و دوستی مان پایدار ماند. در هر حال ،ما در دانشکده چند رفیق نخبه داریم ،یکی شان اسماعیل –یکی دیگر هم امیرپویان خودمان (که او هم در سال 86 ازدواج کرد)! هم رتبۀ برتر کنکور بودند ،هم دست به ساختار شکنی (از آن مدلی که من عاشقش هستم !) زدند و آمدند به رشته هایی که بیشتر با فکر و علاقۀ خودشان ربط داشت تا منزلت اجتماعی و آیندۀ کاری . اسماعیل ارتباطات می خواند. از سال دوم لیسانس ،همزمان شروع کرد به خواندن زبان انگلیسی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه. برای کنکور کارشناسی ارشد هم درس نخواند ،ولی رتبه اش شد 15. در ارشد هم دانشجوی برتر است. گذشته از اینها ،تازگی ها کتابی هم ترجمه کرده است که به زودی وارد بازار می شود.
از این بگذریم که روابط انسانی مهم تر از افتخارات تحصیلی” آدم ها”ی مورد نظر ماست. یکی از فعالیت های مشترک اسماعیل ،علی ، امید ،صالح ،من و گاه چند رفیق دیگر ،کوهنوردی بود. در این بین بود که گاهی اوقات 9 ساعت راه پیمایی می کردیم و عین 9 ساعت به بحث می گذشت. اسماعیل همیشه ،در همه جا موضع اعتدال را دارد. گاهی آدم حوصله اش از این همه اعتدال و آرامش سر می رود! یک بار یکی از خواهران هم دانشکده ای ، آمد و پرسید فلانی چه جور آدمی است؟ گفتم جالب است الان که شما می پرسید من دقت کردم دیدم که تا به حال عصبانیت اسماعیل را ندیده ام. فکرش را بکنید. آدمی که عصبانی نمی شود ! (به قول فرنگی ها Wow) بماند که بعداً خبر رسید ایشان جهت استنطاق برای راپرت دادن به خانوادۀ عروس ،بنده را تخلیۀ اطلاعات کرده اند! گرچه اطلاعات لو داده شده هم “اطلاعات سوخته” بود.همه می شناختند این اخلاق های اسماعیل را.
یک روز که داشتم با او صحبت می کردم یک دستی زدم و گفتم که : شنیدم ازدواج کردی.گفت : بله اتفاقاً. اول باورم نشد ولی بعد دیدم که ،…نه قضیه جدی است. مبارک باشد!
مرتبط : آدم ها 1 : برای محمد
پ.ن :عکس: (از راست به چپ) علی اکرمی ،مجید شجاعی ، اینجانب و اسماعیل اسفندیاری.این عکس مربوط به حدود سال 84 است.( برای بهتر دیدن عکس روی آن کلیک کنید).