در اینجا می خواهم به صورت خلاصه ،اَهّم موانع جامعه شناختی پیش روی مطالعات اجتماعی ایران ،که به نظرم می رسد ،را بیان کنم. موانع عمیق تر پیش روی که درک آنها مستلزم توجهات عمیق تر فلسفی است ،مدنظر این نوشتار نیست .
1.معضلۀ ترجمه :
در حال حاضر بیشترین میزان اساتید رشته های علوم اجتماعی تحصیلکردگان کشور های انگلیسی زبان هستند.در این بین تعداد بسیار قلیلی از این اساتید به دو زبان خارجی مسلطند.با این مقدمه باید گفت ؛حال ما با یک مشکل چند بعدی در ترجمه مواجهیم :
الف)تمامی ترجمه های ما از زبان انگلیسی انجام می شود.عدم تسلط اساتید ما به زبان های آلمانی ، فرانسوی و عربی باعث شده که حتی گاه ما منابعی ،که از اندیشمندان این زبان ها منتشر می شود، را به صورت ترجمه ای دست دوم از زبان انگلیسی به فارسی بیابیم.یعنی در این بین دو بار ترجمه صورت گرفته ،یکی از زبان مبدا به انگلیسی و دیگری از زبان انگلیسی به فارسی.بر اهل فن معلوم است که چه میزان از محتوای مطلب در این بین از بین می رود و یا آسیب می بیند.
ب)دیگر اینکه علوم اجتماعی ما به شدت تحت تاثیر جامعه شناسی آنگلوساکسون باقی می ماند.کافی است در نظر بگیریم که از پانزده کتاب آنتونی گیدنز ،جامعه شناس شهیر و معاصر انگلیسی، نزدیک به دوازده کتاب به فارسی ترجمه شده اند ،اما تقریبا نیمی از کتب ماکس وبر ،جامعه شناس کلاسیک آلمانی،بیشتر به فارسی برنگشته است.در حالی که حتی همان آثار هم گاهی از انگلیسی به فارسی برگردانده شده(مانند کتاب “روش شناسی علوم اجتماعی ” وبر).این باعث از دست رفتن بسیاری از معلومات جامعه شناختی ما می شود.
ج) حتی بدتر از همه اینکه ما هیچ خبری از وضعیت مطالعات اجتماعی در کشور های همسایه و خاورمیانه ای مان نداریم.در حالی که کتب انگلیسی زبان بسیاری ،به فاصلۀ یک سال ترجمه می شوند ،تا به حال هیچ کار جدی در بارۀ مطالعات اجتماعی کشور هایی که با ما در شرایط مشابهی قرار دارند (کشورهایی مانند مصر ،لبنان ،عربستان و پاکستان) در ایران منتشر نشده.
2.بی فایدگی :
مطالعات اجتماعی در ایران به گونه ای از رخوت و سستی گرفتار آمده که باید اذعان کرد این تنها مشکلات سیاسی و حمایت دولت نیست که جلوی رشد آن را گرفته (گرچه این بی تاثیر نیست!) بلکه خود عالمان این حوزه اذعان می کنند که تحقیقات در این بخش کارآمد و کاربردی نیستند.یعنی نفعی و ضرری برای جامعه ندارد.البته ما فرض را بر این می گذاریم که دولت ،فهم علمی والایی دارد و می داند که تحقیقات بنیانی (Fundamental) سود و نفع فوری و روزآمد ندارند.اما با این فرض هم باید گفت که فرقی به حال ماجرای مطالعات اجتماعی در ایران نمی کند و تحقیقات بنیانی ارزشمندی هم به ثمر نمی نشیند.پس بی فایدگی یکی از اساسی ترین مشکلات این حوزه هاست.
3.آزاد اندیشی :
فضای سرکوب و عدم وجود آزادی اندیشه لزوماً امری سیاسی نیست. فرهنگ جامعۀ استبداد زدۀ ما باعث خفه شدن صداهای معارض می شود. هر صدایی که قدرتی –هر چند خرد،مانند یک مدیر دانشگاهی- را به چالش کشد با مشکلات زیادی برخورد می کند. این باعث رکود و رخوت اندیشه می شود. در این بین -که عده ای می توانند و عده ای نمی توانند حرف خود را بزنند- به قول وبر : “شأن یک نمایندۀ علم ایجاب می کند که در این شرایط همانگونه که دربارۀ چنان مسائلی مجبور به سکوت است،از طرح مسائل ارزشی مجاز نیز لب فرو بندد.”(Weber,1994,8) همین و ضع دربارۀ مجوز نشر کتاب ومقاله و سخنرانی صدق می کند.